زندگی و تحصیل در کانادا : از دید یک دانشجوی ایرانی
چکیده
این نوشته روایت یک دانشجوی ایرانی از تجربه زندگی و تحصیل در کانادا است. هر ساله تعداد زیادی از ایرانیان برای ادامهی تحصیل راهی کشورهای دیگر میشوند. بسیاری از آنان زندگی جدید را متفاوت از آن چه میپنداشتند مییابند. اما معمولا ارتباط خوبی بین کسانی که رفتهاند با آنان که میخواهند بروند برقرار نیست. هدف نگارنده برداشتن گامی در برقراری این ارتباط است. اگر چه تصمیمگیری دربارهی ادامهی تحصیل یا مهاجرت به خارج از کشور امری کاملا شخصی است و نمیتوان برای همه یک نسخه پیچید، اما در اینجا تلاش بر این است که تا حد امکان اطلاعاتی فراهم شود که شخص را در رسیدن به یک تصمیم درست کمک کند.
مقدمه
مشکلات روزمرهی زندگی در ایران بسیاری را به گمان این که این مشکلات، خاص ایرانیان است و بس، از آیندهی زندگی در ایران ناامید میکند و آنها را به تلاش برای رسیدن به رویای یک زندگی خوب در خارج از کشور وادار میکند. غافل از این که مهاجرت نوشدارویی نیست که درمان همهی دردها باشد. برای این که گرفتار نظرات افراطی رایج دربارهی ماندن و رفتن نشویم، باید تا جایی که میشود اطلاعات بیشتری دربارهی کشور مقصد بدست آوریم. قضاوت و تصمیمگیری درست دربارهی مهاجرت بر خلاف بهانهگیری برای رفتن کار سادهای نیست. در اینجا بر این هستم تا داستان آمدن به کانادا را آن طور که دیده و شنیدهام بنویسم. شاید که این دیدهها و شنیدهها برای کسی مفید واقع شود. این نوشته یک روایت کاملا شخصی است و قضاوت دربارهی آن برعهدهی خواننده است.
من در سال ۱۳۷۱ از دبیرستان شهید رجایی کرج دیپلم گرفتم. در آن سال در کنکور سراسری شرکت کردم و در رشتهی مهندسی برق گرایش کنترل در دانشگاه صنعتی شریف پذیرفته شدم. سال ۱۳۷۵ برای دورهی کارشناسی ارشد به دانشگاه صنعتی امیرکبیر رفتم. پس از فارغالتحصیلی از این دوره، چون فکر میکردم برای شروع دورهی دکترا نیاز به آگاهی و تجربهی کاری بیشتری دارم، عازم خدمت سربازی شدم. به دلیل موضوع پایاننامهی کارشناسی ارشدم که عیبیابی در سیستم ترمز ضدقفل (ABS) بود، توانستم برای گذراندن دورهی سربازی در مرکز تحقیقات ایران خودرو امریه بگیرم. قرار بود پس از گذراندن دو ماه آموزش نظامی به مرکز تحقیقات بروم. اما به دلیل تغییر قوانین و عطف به ماسبق شدن آنها سرانجام پس از هفت ماه خدمت در ارتش به مرکز تحقیقات رفتم و در واحد دینامیک خودرو بر روی پروژهی ترمز ضدقفل سمند مشغول کار شدم. تنها کسی بودم که در واحد دینامیک خودرو مهندسی برق خوانده بودم. همکاری با مهندسهای مکانیک و علاقهی من به کاربرد سیستمهای کنترلی در خودرو باعث شد تصمیم بگیرم در رشتهی مهندسی مکانیک ادامهی تحصیل دهم. سال اولی که اقدام کردم از دانشگاه میشیگان در رشتهی مهندسی خودرو پذیرش گرفتم. اما موفق نشدم کمک مالی بگیرم. بیشتر کسانی که پذیرفته شده بودند از فورد، جی ام و هیوندای بودند که این شرکتها هزینهی تحصیل آنها را میپرداختند. شاید من هم اگر از ایرانخودرو خواسته بودم، هزینهی تحصیلم را قبول میکرد :) نکتهی دیگر نامعلوم بودن وضعیت ویزای آمریکا بود. کسانی بودند که هفت بار به کشورهای مختلف رفته بودند و موفق به گرفتن ویزا نشده بودند. به همین دلیل سال بعد کانادا را هم در نظر گرفتم.
اصرار داشتم که در زمینهی مورد علاقهام، کاربرد کنترل در سیستمهای دینامیکی خودرو، کار کنم. تنها دانشگاه کانادایی که یک مرکز تحقیقات مربوط به این زمینه داشت، کنکوردیا بود.برای پاییز ۲۰۰۳ از دانشکدههای برق و مکانیک پذیرش گرفتم و سرانجام دانشکدهی مکانیک را انتخاب کردم. تصور من از یک دانشگاه در آمریکای شمالی بر اساس فیلمهای آمریکایی مثل "یک ذهن زیبا" ساخته شده بود. زمانی که رسیدم، دیدم بر خلاف تصورم دانشگاه دو پردیس داشت و پردیسی که ما از آن استفاده میکردیم، محوطهی چمن نداشت. تنها دو ساختمان اصلی بود که در دو طرف یک خیابان اصلی شهر بودند. بسیاری از کلاسها در ساختمانهای دیگر پخش شده بودند. باید از میان فروشگاههای مختلف و کافهها راه کلاس را پیدا میکردی.
همان روزهای اول، وقتی با استادم دربارهی تجربههای کاریم در ایران صحبت کردم، گفت در دانشکده یک دستگاه آموزشی ABS داریم، اما کسی از آن سر در نمیآورد. خوب است که آن را ببینی. با یکی از دو استاد دینامیک خودرو در دانشکده قرار گذاشتیم. استادی که اسمش را نمیبرم، دستیارش، استادم و من رفتیم که دستگاه را ببینیم. دستگاهشان همانی بود که نمونهاش را میخواستیم در ایران خودرو بسازیم. اطلاعات مختصری از نمونهی آمریکاییاش داشتم. مشکلشان این بود که سازندهی آلمانی اطلاعات کافی در اختیارشان نگذاشته بود و حاضر هم نبود کسی را بفرستد تا کار کردن با دستگاه را به آنها یاد بدهد. برایشان بخشهای مختلف دستگاه را توضیح دادم. بعد از آن سوالهایی کردند که ای کاش نمیکردند. همان جا بود که فهمیدم ظاهرا برای کار در زمینهی دینامیک خودرو جای درستی را انتخاب نکردهام.
ایران که بودم نامهای دریافت کردم که نشان میداد که به عنوان دستیار تحقیق هر دو هفته یک بار حقوق دریافت میکنم. زمانی که آمدم با تفکر ایرانی به نظرم رسید که زشت است که دربارهی پول صحبت کنم. بعد از مدتی که دیدم خبری نشد، جریان را به استادم گفتم. گفت « باید یک قرارداد امضا کنی. آن دوستت زودتر شکایت کرد. الان کارش جلوتر است! ». دردسرتان ندهم. به دلیل تاخیرهای اداری دو ماه طول کشید تا من حقوقم را گرفتم. دو ماهی که هر روز حساب میکردم با پولی که دارم تا چند وقت دیگر میتوانم در کانادا بمانم.
همهی اینها دست به دست هم داد تا فکر عوض کردن دانشگاه به سرم بزند. هر چه گشتم کمتر یافتم. آنجا بود که فهمیدم کمتر دانشگاهی در کانادا هست که به اندازهی دانشگاههای خوب ایران استاد فارغالتحصیل استنفورد، MIT، برکلی و مانند اینها داشته باشد. در انتها تصمیمم این شد که فکر رفتن را از سرم بیرون کنم و همین جا کار را ادامه دهم. اکنون نزدیک به سه سال است که در دانشگاه کنکوردیا مشغول به تحصیل هستم.
هدفم از این مقدمهی طولانی، این بود که بگویم حتی اگر بدانید که چه میخواهید و آن را بدست آورید، ممکن است همانی نباشد که دنبالش بودید. در ادامه به اهمیت هدفگذاری و تصمیمگیری درست خواهم پرداخت. پس از آن با فرض آن که تصمیم بر گرفتن گرفتهاید، نکاتی را دربارهی برنامهریزی برای پذیرش گرفتن و آمدن به کانادا خواهم گفت. مزایا و مشکلات تحصیل در کانادا عنوان بحث بعدی است. پس از این موارد، دربارهی زندگی در کانادا خواهم نوشت. سرانجام دربارهی پرسش مهمی که پیش روی دانشجویان است، خواهم نوشت: ماندن در کانادا یا بازگشت به ایران.
هدفگذاری و تصمیمگیری
مهمترین چیزی که کمک میکند مشکلات زندگی در کانادا را تحمل کنید، هدفی است که برای آن به اینجا آمدهاید. همین باعث میشود که این هدف اهمیت ویژهای پیدا کند. زندگی سختی خواهید داشت اگر روزی متوجه شوید که به دنبال یک هدف واهی خانواده، کار و زندگی خود را در ایران رها کردهاید. موارد زیر برخی از هدفهایی است که یک فرد ممکن است در زندگی داشته باشد و به خاطر آنها به کانادا بیاید.
زندگی راحت و بیتنش
رفاه مالی
دانشاندوزی
تفریح کردن
خودسازی و تجربه کردن یک زندگی مستقل
آشنایی با مردمانی از فرهنگهای متفاوت
پس از هدفگذاری نوبت تصمیمگیری است. برای تصمیمگیری باید تا حد امکان از منابع معتبر و مختلف، اطلاعات جمعآوری کرد. مسائل شخصی، خانوادگی و اجتماعی عوامل بسیار مؤثری در نتیجهی تصمیمگیری هستند. باید راههای مختلف و مزایا و مشکلات هر یک را بررسی کرد و سرانجام بهترین راه ممکن را انتخاب کرد. بدیهی است که بهترین راه برای افراد مختلف بر اساس شرایط آنها متفاوت خواهد بود. مهم این است که بر اساس شرایط خود تصمیم بگیریم و گرفتار کلیشهها و قضاوتهای بیپایه نشویم.
برنامهریزی
اگر با درنظر گرفتن تمام جوانب تصمیم به ادامهی تحصیل در خارج گرفتید، گام بعدی برنامهریزی برای گرفتن پذیرش است. به نظرم مهمترین نکته این است که بدانید که چه میخواهید. به عبارت دیگر یک هدف مشخص تحصیلی و حرفهای داشته باشید. پس از آن باید برای استاد و دانشگاه مناسب جستجو کرد. برقراری تعادل بین کیفیت دانشگاه و اعتبار استاد کار سادهای نیست. ممکن است در دانشگاههای معتبر نتوانید استاد مورد نظر خود را پیدا کنید. فکر میکنم بویژه در دورهی دکترا، زمینهی کاری و اعتبار استاد اهمیت بیشتری پیدا میکند. سن و تجربهی استاد هم عامل مهمی است. خوبی استادان جوان این است که وقت دارند و باانگیزه هستند. اما ممکن است چیز زیادی بلد نباشند. از طرف دیگر استادهای پرتجربه ممکن است گرفتار کارهای زیادی باشند و نتوانند برای دانشجو به مقدار لازم وقت بگذارند.
دوستی دارم که میگفت « پذیرش گرفتن بسیار ساده است. فقط کافی است در زمان مناسب به آدم مناسب نامه بفرستی :) ». درباره زمان مناسب باید گفت که ممکن است استاد بسیار خوبی در دانشگاه خوبی پیدا کنید. اما در آن زمان، استاد مورد نظر اعتبار لازم برای انجام کار تحقیقاتی را نداشته باشد. به همین دلیل آن استاد با وجود علاقهی شخصی نمیتواند شما را به عنوان دانشجو بپذیرد. پذیرش گرفتن از کنکور سراسری با همهی اشکالاتش خیلی بیحساب وکتابتر است. چه بسیارند کسانی که با کارنامهی تحصیلی بسیار خوب موفق به گرفتن پذیرش از یک دانشگاه معمولی نشدهاند و کسانی که با نمرههای کمتر و تجربهی کمتر توانستهاند به دانشگاههای خوب راه پیدا کنند. بنابراین برخلاف تبلیغات موجود دربارهی فرار مغزها، هر کسی که فرار میکند مغز نیست :)
با نامهنگاری با افراد مناسب، میتوانید دانشگاههایی را که احتمال پذیرش در آنها بیشتر است شناسایی کنید. دیگر لازم نیست پول و وقت خود را برای دانشگاههایی که جواب امیدوارکنندهای از آنها نگرفتهاید هدر دهید. مگر این که به دلیلی حتما به آن دانشگاه علاقه داشته باشید. در آن صورت حتی اگر استاد مورد نظر به شما جواب نداد، مدارک لازم را به آن دانشگاه بفرستید. چون ممکن است آن استاد نامهی شما را در زمان مناسبی دریافت نکرده باشد یا به دلیل گرفتاری به شما پاسخ نداده است. اما زمانی که به طور رسمی اقدام کنید، با دیدن سوابق و کارهای شما نظرش جلب شود. برای گرفتن پاسخ سوالاتی از قبیل چگونگی پر کردن فرمها، نامهنگاری با استاد، نوشتن سوابق تحصیلی و کاری میتوانید به گروه اینترنتی IranCanada2003 مراجعه کنید. این گروه در سال ۲۰۰۳ با هفت، هشت نفر تشکیل شد و امروز بیش از ۱۳۰۰ نفر عضو دارد. هدف از تشکیل این گروه نه تسهیل روند فرار مغزها بلکه اطلاعرسانی برای کمک به افراد در تصمیمگیری بود.
پس از دریافت نتایج، در صورتی که بیش از یک انتخاب داشته باشید، باید آنها را از دیدهای مختلف با هم مقایسه کنید. اینجا هم اعتبار استاد و دانشگاه از عوامل تعیینکننده است که پیش از این به آن اشاره شد. همچنین هزینههای تحصیل و کمکهای مالی را هم باید در نظر گرفت. یکی از مواردی که کمتر اهمیت آن در نظر گرفته میشود، شرایط شهر محل زندگی است. شهرهای کانادا به غیر از تورنتو، ونکوور و مونترال، شهرهای نسبتا کوچکی هستند. برای کسانی که در ایران در شهرهای بزرگی مثل تهران زندگی کردهاند، زندگی در شهرهای کوچک کانادا ساده نیست بویژه اگر تنها باشند. تصور کنید شهری را که شلوغترین ساعات رفت و آمد آن زمان تعطیل شدن کلاسهای دانشگاه است. میانگین سنی شهروندان بالا است و پس از مدت کوتاهی همه جای شهر برایتان تکراری میشود. بنابراین در شرایط مساوی از نظر اعتبار استاد و دانشگاه و کمکهای مالی، میتوانید شهرها را مقایسه کنید.
تحصیل در کانادا
رفتن به یک کشور دیگر برای ادامهی تحصیل باعث ایجاد تغییرات بزرگی در زندگی فرد میشود که میتوانند خوب یا بد باشند. در این بخش به مزایا و مشکلات تحصیل در کانادا میپردازیم.
مزایا
آشنایی با یک محیط جدید و متفاوت تجربهی ارزشمندی است که در زمان درس خواندن در یک کشور خارجی بدست میآید. زندگی کردن با مردمانی متفاوت و درس خواندن در یک سیستم آموزشی جدید، امکان بهتر دیدن خوبیها و بدیهای هر دو فرهنگ و هر دو سیستم آموزشی را فراهم میکند. بویژه که تفاوتهای ایران و کانادا بسیار بیشتر از تفاوت کانادا با کشورهای غربی است. کسی که از اروپا به کانادا میآید، تغییراتی که میبیند به مراتب کمتر از آن چیزی است که ما ایرانیها میبینیم. موارد روزمرهای مانند سیستم بانکی، کارتهای اعتباری و سیستم اداری کانادا برای ما تازگی دارد. اما زمانی که شخص با این سیستمها و قوانین آشنا شد، رفتن به یک کشور غربی دیگر مانند آمریکا یا کشورهای اروپایی و خو گرفتن به سیستم آنها برایش بسیار راحتتر خواهد بود.
تحصیل در کانادا برای کسانی که در ایران وابسته به خانواده بودهاند، فرصت تجربه کردن یک زندگی مستقل را فراهم میکند. شخص پس از مدتی زندگی در کانادا به این نتیجه میرسد که خانوادهاش در ایران چه کارهایی برای او انجام میدادهاند که او حتی به آنها فکر نمیکرد. در کانادا مسؤولیت تمام کارها از امضا کردن قرارداد کار تا اجارهنامهی خانه تا مدارک تحصیل و اقامت شما در کانادا به عهدهی خود شما است. اگر مدارک خود را به موقع تمدید نکنید احتمال اخراج شما از کانادا وجود دارد.
کمکهای مالی و جایزههایی که برای دانشجویان وجود دارد، از جمله دیگر نکات مثبت تحصیل در کانادا است. تعداد این جایزهها به حدی نیست که همه از آن برخوردار شوند. ولی آنهایی که موفق میشوند از استاد، دانشگاه یا دولت کانادا کمک مالی دریافت کنند، میتوانند تمرکز بیشتری روی درس و تحصیل داشته باشند.
استفادهی عملی از یک زبان یا بیشتر هم از مزایای تحصیل در کانادا است. زمانی که در ایران بودم، زبان انگلیسی برای من زبان کتاب و کامپیوتر بود. گمان نمیکردم روزی بخواهم با این زبان با دوستم صحبت کنم یا دربارهی مسائل زندگی صحبت کنم. همان طور که میدانید مونترال در ایالت کبک واقع شده است و زبان اول در کبک فرانسوی است. به همین دلیل در کبک امکان یادگیری و استفاده از دو زبان انگلیسی و فرانسوی بسیار فراهم است. البته اگر بتوانید از دوستان هموطن و فارسی زبان دل بکنید :)
دوران تحصیل در دورهی دکترا در کانادا به طور متوسط کوتاهتر از ایران است. یادم هست اولین دانشجوهای دکترای مهندسی که در ایران فارغالتحصیل میشدند، شش تا هفت سال درس خوانده بودند. در حالی که در کانادا دورهی دکترا معمولا چهار سال میکشد. علاوه بر این به دلیل امکان حضور در کنفرانسهای بینالمللی میتوانید بهترین پژوهشگران زمینهی خود را از نزدیک ببینید و با آنها ارتباط داشته باشید. مقایسهی امکانات پژوهشی در ایران و کانادا هم بستگی به موضوع تحقیق دارد. اما به طور کلی دربارهی رشتههای مهندسی میتوان گفت که دسترسی به کتابها و منابع در کانادا راحتتر است.
امکان رفت و آمد به ایران از نکات خوب تحصیل در کانادا است. اگر چه اخیرا برای دانشجویانی که در میان تحصیل به ایران میروند و ازدواج میکنند، مشکلاتی به وجود آوردهاند و به خیلی از آنها اجازه نمیدهند که همسر خود را به کانادا بیاورند، اما هنوز ویزای بازگشت خود دانشجویان مورد تهدید قرار نگرفته است. بسیاری از دانشجویانی که در آمریکا تحصیل میکنند، ترجیح میدهند تا پایان تحصیل به ایران بازنگردند چون تضمینی وجود ندارد که بتوانند ویزای بازگشت را دریافت کنند.
برای کسانی که میخواهند در کانادا بمانند، دوران تحصیل فرصتی فراهم میکند که با زندگی در کانادا آشنا شوند، بازار کار آن را بشناسند و برای مهاجرت به کانادا اقدام کنند. در واقع این فرصت وجود دارد که شخص شرایط زندگی در کانادا را بیازماید و در صورتی که مناسب حالش نبود پس از پایان تحصیل به ایران بازگردد. در حالی که تصمیمگیری برای بازگشت به ایران برای مهاجران کار مشکلتری است. اگر چه برخی از آنها هم زمانی که شهروند کانادا شدند، برمیگردند!
تحصیل در خارج از کشور این فرصت را فراهم میکند که فرد، ایران را از بیرون و کشور مقصد را از درون ببیند. دیدن ایران از بیرون به انسان کمک میکند که کشور و جامعهی خود را بدون گرفتار شدن در پیشداوریها و بدبینیهای رایج در ایران و از دید ناظر بیرونی ارزیابی کند. آن وقت است که قدر چیزهایی را که در ایران داشته خیلی بهتر میداند. مفهوم هویت ایرانی و غنی بودن فرهنگ ایرانی در مقایسه با ملتها و فرهنگهای دیگر برایش روشنتر میشود. از طرفی زندگی در کشوری مانند کانادا دیدگاه انسان را نسبت به زندگی در کشورهای پیشرفته متعادلتر میکند و بسیاری از رویاپردازیها را پایان میدهد.
مشکلات
ملموسترین مشکلی که شاید با آن روبرو شوید، کمبود مالی است. در کانادا دیگر خبری از حمایت مستقیم خانواده نیست. منابع درآمد شما به دلیل آشنایی کمتر با محیط کار و مشغلههای درسی کمتر است. به همین دلیل اگر کمکهای مالی استاد برای مخارج زندگی کافی نیست، برای تامین باقیماندهی آن یا صرفهجویی یک برنامهریزی مالی دقیق لازم دارید. همچنین اگر به امید گرفتن کمک مالی از ترم دوم، پذیرش بدون پول را قبول میکنید، باید آماده باشید تا اگر از ترم دوم و بعد از آن خبری از کمک مالی نشد، منابع مالی لازم را فراهم کنید یا وضعیت خود را عوض کنید. با استاد دیگری کار کنید یا دانشگاه را عوض کنید.
پیش از ورود به دورهی دکترا فکر میکردم دکترا مشابه فوق لیسانس است. فقط کمی طولانیتر است. اما مشکلات تحقیق در دورهی دکترا بسیار جدیتر است. چون انتظار بسیار بیشتری از یک دانشجوی دکترا هست که حرف جدیدی بزند. تحقیق کردن یعنی تلاش برای پیدا کردن پاسخ مسالهای که کسی راه حل آن را نمیداند. در بیشتر موارد حتی روش مناسب برای حل مساله ناشناخته است. بسیار پیش میآید که یک محقق پس از سه سال کار متوجه میشود که راه اشتباهی را برای حل مساله در پیش گرفته بوده است. چند وقت پیش که در تحقیق به بنبست خورده بودم، به کارگاهی رفتم که برای کمک به دانشجویان در حل مشکلات تحقیقاتی تشکیل شده بود. آنجا از ما خواستند که مشکلاتمان را با نمایش به دیگران نشان دهیم. کاری که من کردم این بود که وانمود کردم که دیواری جلوی من است و گفتم هدف من رد شدن از این دیوار است. ابتدا تصور میکردم به قدری قوی هستم که خود را به دیوار میکوبم، آن را خراب میکنم و از آن عبور میکنم. آن قدر که فکر میکردم قوی نبودم. بعد تلاش کردم از روی دیوار بپرم. باز هم نشد. پس از آن شروع کردم به بالا رفتن از دیوار. در همین زمان کسی میرسد و میگوید: آیا من میتوانم به آن طرف دیوار بروم؟ با لبخند تمسخرآمیزی میگویم: اگر میتوانی. آن شخص دستگیرهای را میچرخاند، در را باز میکند و از دیوار میگذرد :) بسیار ممکن است که راه اشتباهی را برای حل مساله انتخاب کنید و مدتها طول بکشد تا متوجه اشتباه خود بشوید. گاهی همین اشتباهات باعث طولانیتر شدن دورهی دکترا میشود که خود به قدر کافی طولانی هست.
بسیار پیش میآید که آدم خودش را با دوستانی که در ایران هستند مقایسه میکند. دوستی دارم که میگفت کسی که خودش در شرکتی در ایران استخدامش کرده بود، الان شرکتی تاسیس کرده است و تجارت موفقی را میگرداند. اما دوستم هنوز منتظر پایان دوره فوق لیسانس است و آینده کاریاش نامشخص است. در مجلهی Institute از انتشارات IEEE میخواندم که نوشته بود اگر برای درآمد بیشتر یا پیدا کردن شغل بهتر دکترا میخوانید، بیشتر فکر کنید. چون اگر هدفتان درآمد بیشتر باشد، باید در نظر بگیرید که برای گرفتن دکترا به مدت چهار سال یا بیشتر از بازار کار دور هستید و اگر درآمدی داشته باشید، هزینهی زندگی و تحصیل میشود. سالها طول خواهد کشید تا این عقبماندگی را نسبت به کسی که فوق لیسانس دارد اما مدت زمان بیشتری کار کرده است، جبران کنید. اگر شغل بهتری میخواهید به این نکته توجه کنید که تعداد موقعیتهای شغلی برای کسی که دکترا دارد کمتر است. برای کسی که دکترا دارد پیدا کردن کار مناسب مشکلتر از کسی است لیسانس و فوق لیسانس دارد.
تنهایی از مواردی است که تا تجربهاش نکنید به اهمیت و تاثیرش پی نمیبرید. زمانی که انسان در ایران در میان خانواده و دوستان است مانند ماهی که در آب است، قدر محیط زندگی را نمیداند و نمیتواند آن را بدرستی توصیف کند. اما زمانی که انسان از خانواده و دوستان دور شد، میفهمد که چه نعمتی را از دست داده است. تنهایی به تدریج باعث دلتنگی میشود. همهی مشکلاتی که گفته شد، کمکم توان انسان را میکاهد و به یک خستگی مزمن تبدیل میشود. آن وقت است که دیگر رمقی برای کار و تحقیق نمیماند.
http://montrealpersians.blogspot.com/2006/06/blog-post.html
|