لندن؛ شهر بي جهت
به اطرافش نگاه مي كند و مي گويد: "قربون تهران خودمون بروم! لندن چيه ديگه! آدم نمي فهمد شمال و جنوبش كجاست. تو تهران كافي بود دور و برت را نگاه كني، هزار نشونه پيدا مي كردي كه داد مي زدند كدام يثاراست و كدام يمين"!
اين تنها مريم نيست كه از پيدا نكردن جهت هاي جفرافيايي در لندن گله مي كند. گم كردن شمال و جنوب، دردسر مشترك تمامي گردشگران و تازه مهاجران در لندن، يكي از بزرگترين پايتخت هاي دنيا است.
الساندرو كه ساكن ميلان ايتاليا است، مي گويد: "به داخل راهروهاي تو در توي مترو كه پا مي گذارم، حس جهت يابي ام را از دست مي دهم. قطارها آن قدر چپ و راست مي پيچند كه وقتي از پله ها به سطح خيابان بازمي گردم، مثل موش كور به اطراف نگاه مي كنم تا بلكه شرق و غرب را تشخيص دهم".
شيرين كه به تازگي از ونكوور كانادا به لندن مهاجرت كرده، علت اين سردرگمي اين است كه هيچ نشانه محيطي براي تشخيص شمال و جنوب در لندن وجود ندارد.
شيرين مي گويد: "ونكوور هم مثل تهران در شمال خود كوه دارد و اين موضوع به حس جهت يابي شما كمك مي كند تا شمال و جنوب را راحت تر پيدا كنيد. در ضمن مانند اكثر شهرهاي آمريكاي شمالي، بيشتر خيابان ها در ونكوور، يا از شمال به جنوب ساخته شده اند، ويا شرق و غرب شهر را به هم وصل مي كنند".
اسم كوه كه مي آيد، بي اختيار ياد توچال و تهران مي افتم. اگر سحرخيز بودي و شب قبل هم نم باراني زده بود، توچال با قله تقريبا هميشه سپيدش نزديك تر به نظر مي آمد و انتهاي خيابان هايي نظير شريعتي يا ولي عصر را دست يافتني تر مي نماياند.
خيابان هاي اصلي تهران تكليف شان معلوم است؛ يا شمالي- جنوبي اند و يا شرقي - غربي. حتي داخل كوچه پس كوچه ها هم كه مي روي، از شمالي- جنوبي بودن خانه ها مي تواني جهت ها را پيدا كني.
اما لندن كه آجرهاي قرمزش بي شباهت به تهران نيست، بيشتر خانه هاي قديمي اش شبيه هم هستند. اين خانه هاي معمولا دو طبقه و در چند فرم معماري خلاصه مي شوند. معروف ترين آنها خانه هاي سبك "ويكتوريا" است.
اين خانه ها يادآور عصر طلايي لندن است. دوراني كه لندن پايتخت سياسي و اقتصادي دنيا بود، هرچند اين خانه ها هم نشاني از شمال و جنوب به تو نمي دهند.
خانه هاي به هم چسبيده و كوچه هاي باريك لندن، شبيه كوچه هاي تهران نيست كه حياط خانه هاي شمالي به سمت كوچه افتاده باشد، و جنوبي بودن خانه ها از پنجره هاي آشپزخانه شان، كه معمولا بوي خوشمزه اي هم از آنها مي آيد، مشخص است.
سعيد كه اصفهاني است مي گويد: "آنجا زاينده رود خط كش شمال و جنوب است و تقريبا در داخل شهر به راحتي مي تواني حدس بزني كه جهت ها چيست. فرقي نمي كند كه در محله مرداويچ باشي و ملاصدرا، يا اين كه اطراف ترمينال كاوه. به راحتي مي تواني كوه صفه را ببيني يا اين كه شمال و جنوب را با خيابان چهارباغ طراز كني".
لندن هم مانند اصفهان رودخانه دارد. رود "تيمز" (Thames) بسيار هم پر آب است و عميق. در آن كشتي هاي بزرگ رفت و آمد مي كنند. اما اين رودخانه هم مانند تونل هاي مترو، پيچ در پيچ است و گاه شمال به جنوب مي رود و گاه غرب به شرق.
جمال از بيروت به لندن آمده است. او نيز در اين ابرشهر به قطب نماي طبيعي مغزش شك مي كند. مي گويد بيروت بر ساحلي صخره اي بنا شده است، و اين تكليف تو را با درياي مديترانه مشخص مي كند. يا رو به كوه هستي كه در بلندترين نقطه اش مجسمه حضرت مريم با دست هاي باز، گويي از شهر مراقبت مي كند؛ يا در ساحل بيروت هستي، كه آن وقت درياي مديترانه، فرق خاورميانه و اروپا را به تو يادآوري مي كند.
البته لندن هم در ساحل رود خانه اش نمادهايي جهاني دارد. ساعت بيگ بن، ساختمان مجلس، و جديدترين آنها چرخ و فلك بزرگي است كه به "چشم لندن" معروف شده است.
در جنوب شرقي لندن، منطقه گرينويچ قرار دارد. جايي كه خط نصف النهار مبداء به تو اجازه مي دهد تا در يك لحظه همزمان پاهايت را بر شرق و غرب دنيا بگذاري و عكس يادگاري بگيري. اين حس خوبي است كه در لندن نقطه اي را بيابي كه مطمئن شوي شرق و غرب در كنترل حس جهت يابي تو است.
اگر چه معروف ترين نقطه نصف النهار مبداء در همين لندن واقع شده است و تمامي دنيا ساعت هاي خود را با زمان گرينويچ (GMT) تنطيم مي كنند، اما گوناگوني جمعيت ساكن لندن اين روزها به حدي رسيده است كه مي گويند: "اگر در لندن كسي از كنار تو عبور كرد و به زبان انگليسي حرف زد، اين يك اتفاق است و نه يك امر بديهي"!
شايد بتوان گفت تركيب گوناگون ساكنان امروزي لندن كه بيش از ۲۰۰ مليت و نژاد را در بر مي گيرد، يكي از علل گم شدن جهت هاي جغرافيايي در اين شهر ۱۴ ميليوني است.
بهر صورت تازه واردين به اين شهر مهيج، ترجيح مي دهند كه آن را شهر بي جهت بخوانند.
|